نشستم کنار پنجره
پنجره را باز کردم
صدای باد،
صدای پا،
صدای بازی کودکان
چه زیبا بود
تمام خاطراتم را پیدا کردم
شیرینیش در کودکی بود
کسی دلم را نمیشکست...
قهر که می کردم فوقش بازی نمی کردم
چند دیقه بعد دوباره آشتی
کودکان کوچک هستن اما...
قلب بزرگی دارن
نمیدانم چه حکمتی است
که هرچه بزرگ تر می شوی
قلبت کوچکتر می شود
زود رنج تر میشوی
دیگه نمیشه بگی بازی نمی خوام
دنیا بازیت میده چه بخوای چه نخوای
ای کاش قلب آدما گارانتی داشت
احساس آدما تضمین شده بود
شفاف و روشن
ای کاش رسم دنیا زدن نبود
ماکه همش خوردیم
خوش آن روزی کین قفس شکنم
استخوان تنه پر هوس شکنم
به پرواز در آید کبوتر دل
درهوای تو، ای خدای من
به قلم:آبتین
منبع:لینکستان کپی رایت/کیمیاگر