سلام وارث تنهای بینشانیها!
خدای بیت غزلهای آسمانیها
نیامدی و کهنسالهایمان مردند
در آستانهٔ مرگاند نوجوانیها
چقدر تهمتِ ناجور بارمان کردند
چقدر طعنه که: «دیوانهها! روانیها!
کسی برای نجات شما نمیآید
کسی نمیرسد از پشت ندبهخوانیها»
مسیحِ آمدنی! سوشیانس! ای موعود!
تو هر که هستی از آنسوی مهربانیها!
بگو به حرف بیایند مردگانِ سکوت
زبان شوند و بگویند بیزبانیها
هنوز پنجرهها باز میشوند و هنوز
تهی است کوچه از آوازِ شادمانیها
و زرد میشوند و دانهدانه میافتند
کنار پنجرهها برگ شمعدانیها
شاعر .....ناشناس
----------------------------------------------------------------------
به نام او .....
آقا انگار دلهایمان با نبودنتان اخت گرفته است ..!!!!
اقا ریه هامان در هوای نبودنتان عجیب خوب کار می کند ....!!!!
آقا یادمان رفته است قصه ی جمعه ها .......و انتظار ها را ......
اقا نکند ....خودمان نخواهیم که شما باشید ........
آقا ....
آقای همیشه خوب من .....
نکند باعث گریه های شما ........من........باشم....؟؟؟؟؟؟؟
آقای من...آقایی که از تمام نبودنم هایم گذشته ای..........
آقای انتظار ها.....
زانو می زنم ..........
در مقابل همه ی مهربانی ات و می گویم .......
می دونم بدم ...ولی آقا .....پات نوشته شدم .......
می دونم بدم ولی .....راهی جز خودت ندارم..........
برگشتنای دیر ......دل بستنای زود
باور نمی کنی ...دست خودم نبود
آقای من .....
می شه نگام کنی زیبا شه زندگیم ؟؟؟؟؟؟؟؟
من حقیر نوشتم برای اربابم
-----------------------------------------------------------------------------
وقتی موضوع رو فهمیدم خیلی تعجب کردم ...
به گیله مرد گفتم : آخه فلانی چرا !
سری به تاسف تکون داد و گفت :
دوست من چرا تعجب میکنی ؟!
شیطان به دنبال آدم کج و کوله که سرتاپاش گناه
و تقصیره که راه نمیوفته !
اتفاقاً دنبال آدمهای راست و درسته !
وقتی مغرورت کرد که آدم خیلی مومنی هستی
و بهتر از تو دیگه وجود نداره ،
وقتی چند تا تعریف از اینور و اونور شنیدی و خودتو باد کردی ،
وقتی فقط عیب دیگران رو دیدی و از خودت غافل شدی ،
وقتی دو تا التماس دعا شنیدی و فکر کردی خبریه ،
در واقع خودت خبر نداری که سر سفره ی شیطان نشستی
و سرنوشتی مثل برصیصای عابد و بلعم باعورا رو داری
برای خودت مینویسی ...
به گیله مرد گفتم :
راست گفتی ؛ دزد به آدمی میزنه که ثروت هنگفتی داره
و چه ثروتی بالاتر از ایمان ...