تمامت نکردم
تمامم کن
هنوزهم بغضی درگلویم گیر
هنوزهم تودرمیان
گلویم گیر
تمامت نکردم
مانندکتابی نیمه رها
تکلیفی خودبه خودتکرار
خاطره ایی که هرروز
به تنهایی هایم سرک
می کشد
مانندکودکی که به انتظار
نشسته
وصدتادفترکه ازچشمانت باقی ست
تمامت نکردم
مانند جمله ایی که میان
دوخط گیراست
قلمی که
ناخوداگاه می نویسد
مانندبیقراریهای
روزنیامدنت
نرسیدن های من
به موقع رفتن های تو
وتمام حرفهای نیمه تمام
بین قطاری که رفت
وقطاری که امد
منی که در
میان راه ماند
وسکوتی که
سکوت ماند
تمامت نکردم
مثل رفتنهای
بی صدای تو
دلی که ازیادبردی
حرفهایم بعدازرفتنت
قرارهای بی نشان
اشتی های تلخی
که به حقیقت
نپیوست
حالابادستی
اشاره ایی
تکانم بده
تمامم کن.
به قلم:آوا
منبع:لینکستان کپی رایت/شعر عاشقانه