حکایت بلبل نادان
بلبلی به باغ رسید و گفت:
که باید در اینجا لانه بسازم
ناگهان باغبان آمد و گفت:
من برایت لانه می سازم
بلبل نادان و بی تجربه گفت:
که باشد, باشد, تو برایم لانه بساز
مرد برایش قفسی کوچک و فلزی ساخت
و چند روز بعد او را به پرنده فروش شهر فروخت
"هرکه ناشناخته اطمینان کرد
به جای درمان طلب حرمان کرد" *
* تضمین از نیما یوشیج
شعر از:
محمد حسین رادمهر کلاس دوم دبستان مرکز فرهنگی هنری
شماره یک خمین
منبع:لینکستان کپی رایت/کلاغ هفتم