دگر اینجا، جای ماندن نیست
هوای تازه می خواهم
کسی اندر خیالم نیست
نماز شب می خوانم
چراغ خانه ام خاموش
گلای شمعدانی ام تشنه
تمام درها بروم بسته
تمام راه بن بسته
رسید آن وقت، که من هم
روم اما نمی دانم
برایم راه تاریک است
مسیر تازه می خواهم
روم شاید پشیمان شم
امیدی نیست که برگردم
بخچه ی خاطراتم را بسته ام
بسته ام تا که با خود ببرم
ببرم تا که غرقش سازم
هستی ام، احساسم....
آبتین
لینکستان کپی رایت/کیمیاگر